Monday, July 20, 2009

مهتابی دیگرگون :)

یادش به خیر

چه قدر وقتی‌ که دبیرستانی بودم عاشق این شعر نیما بودم :) چه قدر حسم رو نسبت به ایران بیان میکرد...


می‌تراود مهتاب

می‌درخشد شبتاب،

نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می‌شکند.

نگران با من استاده سحر

صبح می‌خواهد از من

کز مبارک دم او آورم این قوم بجان باخته را بلکه خبر

در جگر لیکن خاری

از ره این سفرم می‌شکند .

نازک آرای تن ساق گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا! به برم می‌شکند

دستها می‌سایم

تا دری بگشایم

بر عبث می‌پایم

که به در کس آید

در ودیوار بهم ریخته‌شان

بر سرم می‌شکند.

می‌تراود مهتاب

می‌درخشد شبتاب

بردم دهکده مردی تنها

دست او بر در میگوید با خود

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می‌شکند.

حالا انگار همه شدیم اون مرد تنها که دستش به در با خود میگفت:

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می‌شکند.

دیگه تنها نیستیم مگه نه:)



حس عجیبیه...

این که سوسن ژون بشینه رو مبله خونهٔ من و بغضش بشکنه وقتی‌ از رالی میگم

میترسه... میترسه دوباره سرمون کلاه بره.. میگه اینها همه از خودشونن ... میگه جنگ قدرته... میگه اون دوران سر ما و مادر پدرهای شما کلاه رفته

میگه...

میگم: اوضاع خرابه.. مردم زیر فشار مالی‌ داران خورد میشن... میگم همهٔ صداها رو میخوان خفه کنن... میگم همهٔ روزنه ها رو میخوان کور کنن

میگه: جنگ قدرته

میگم مهم اینه که اونایی که تو خیابونن از صادق‌ترین و عاشق‌ترین مردممون هستن

میگم باید ازشون حمایت کنیم

میشکنه

کلی‌ گریه می‌کنه

بغلش می‌کنم و میگم برای ما که دوریم سخت تره

...

..................................

پویا جونم واقعا نجاتم دادی... علیرضا و مهناز حتما میان [عاشق‌ترین زوجی هستن که اینجا دیدم] :) زینا و دوست پسرش و شاید هم خواهرش و برادرش هم قول داده بیاد ...

هوراا :))

فردا حتما باید دنباله دوچرخه هم برم :)

خیلی‌ روحیه ام شادتره... آخ مرسی‌ مرسی‌ مرسی‌ پویا ژون...

خیلی‌ دوستت دارم ... خیلی‌ زیاد ....

:)

همیشه شاد باشی‌ گل من... مرد بزرگ ...

حس می‌کنم تو هم مثل من خیلی‌ حساسی... عاطفی و مهربونی خیلی‌ خیلی‌ ولی‌ حساس هم هستی‌...

باید خیلی‌ مواظب باشم هیچوقت ناراحتت نکنم... سخت تر از یه سخره یی قویتر از یه پلنگ ولی‌ دلت خیلی‌ نرمه...

حس می‌کنم دلت به نرمی برگ گله خیلی‌ باید مواظبش باشم :)

کاش میشد این حرف‌ها رو به خودت بزنم... کاش میشد یه روز به خودت بگم خیلی‌ دوستت دارم خیلی‌ برات احترام قائلم کاش میشد بهت بگم عاشقتم و بجای اینکه بترسم ناراحت بشی‌ بدونم از شنیدنش خوشحال میشی‌ :)

مهمترین چیز اینه که حس می‌کنم خوشبختی‌ :) و این کلی برام ارزش داره...

شب به خیر

No comments:

Post a Comment