Thursday, July 9, 2009

وقت تولدشه

چه کار سبزی؟ چه ایده سبزی؟ چه فکری؟ چه موسیقیی؟

یه طرح تو ذهنمه که کلی‌ دوسش دارم... میخوام سعی‌ کنم رو کاغذ بیارمش ... وقت تولدشه :)

و چقدر بعد از زایمان یک فکر آدم حس مادر شدن قشنگی‌ داره :)

البته فکر کنم خیلی‌ کار ببره ... صبر میخواد و عشق و دل که همش رو دارم...

خوشحالم خیلی‌ روم اثر خوب میذاری مرد گل :) خیلی‌ حرفات دلم رو گرم می‌کنن...

مرسی‌ که اینقدر قوی هستی‌... که می‌شه از نظر عاطفی بهت تکیه کرد :)

فقط کاش یه جوری مطمئن میشودم تو دلت همونی هست که تو دل من هست... میدونی‌ خیلی‌ سخته اینطوری... نشانه‌ها رو میبینم و باورشون می‌کنم و دوسشون دارم... برام صبر کردن اصلا مهم نیست ...

فقط گاهی‌ میترسم نکنه مزاحمت باشم.. نکنه زیادی حرف میزنم؟ نکنه ...

میدونی‌ این خیلی‌ حس دردناکی که ندونی مردی که عاشقشی چی‌ فکر می‌کنه...

اگر مطمئن بشم تو هم دلت مثل من خیلی‌ آرامش پیدا میکنم...

ولی‌ اگر هم مطمئن بشم که دلت توش هیچ جای واسه دل من کنار نذاشتی حد اقل خیلی‌ به دلم امید نمیدم... میدونی‌

نگران من هم نباش حتا اگر دلت فقط یه دوست باشه چون هنوز هم برام مهمترین چیز خوشبختی‌ و شادی تو هست... حتا اگر معنیش این باش که فقط دوست باشیم.. یه جوری باهاش کنار میام... تلخ باورش ولی‌ اگر این چیزی باش که دل تو بخواد من تسلیمم

فقط کاش یه راهی‌ بود که مطمئن میشودم..

اینجوری آدم اذیت می‌شه.. میدونی‌

خوب برام مهمی‌...

کاش میشد بیام تو خوابت بهت بگم عمو ژون جواب اون دعوت نامهٔ من رو بده یاا بگو یه روز میام یاا بگو نمیتونم بیام

یه جوری بذار بفهمم تو دلت چیه

دلم گناه داره اینجوری مثل دل یه گنجشک کوچولو می‌زنه... وقتی‌ گاهی‌ فکر می‌کنه شاید دوست نداشته باشی‌ مال تو باشه ...

کاش میشد بیام تو خوابت بهت بگم تو رو خدا جوابم رو بده

No comments:

Post a Comment