Monday, June 29, 2009

فکر کنم وقت بدنیا آوردن بچه شده ؛)

وقت فکرکردن، شک کردن، بررسی و تحلیل... وقت عمیق و دقیق شدن...

از هیچی‌ نترس... به پایه و اساس همش میتونی‌ شک کنی‌... فکر کن ...و فکر کن... و فکر کن...

اگر باز هم به جواب نرسیدی... عجله نکن... هیچ اشکالی نداره... باز به خودت وقت بده


اونقدر که حس کنی‌ مطمئنی داری چی‌ کار میکنی‌... مطالعه کن , ولی‌ نه همیشه یه سبک فکری رو..

بحث کن, ولی‌ نه همیشه با یه گروه ثابت آدم‌ها ...و فکر کن و به خودت اجازه بده تأ عمق همه‌چیز بری

هیچ اشکالی نداره

میتونی‌ به هر چی‌ که دلت خواست شک کنی و عمیق راجبش فکر کنی‌..

ولی‌ سهل انگار نباش و با دقت همه چیز رو زیر رو رو کن ..

میخوام حالت خیلی‌ بهتر بشه و دلت خیلی‌ قوی تر

حالا به هر نتیجه یی که رسیدی :*

........


این حرف رو قبول دارم که همیشه آدمهای صادق و پاک قربانی میشن که یک تحوّل بزرگ صورت بگیره

آدمهایی که سرشار از احساس و عشق به مردم و زندگی‌ هستن به راحتی‌ می‌تونن مورد سو استفاده قرار بگیرن

احساس رو محکوم نمیکنم چون بالاترین دلیل زندگیه ... و زیباترین و حقیقی‌‌ترین چیزی که تو این کلاف سر در گم زندگی‌ وجود داره...

نه هیچ وقت احساس رو متهم نمیکنم

حرف من چیز دیگه یی

یادم میاد کفایت خالهٔ... خالهٔ مامانی‌ که امیدوارم همیشه شاد و سالم باش وقتی‌ من رو برای اولین بار دید حرفی‌ بهم زد که شاید همهٔ عمرم لازم داشتم کسی‌ این رو بهم بگه

با دستای کوچولوی مهربون و شکستنیش دستام رو نگه داشت و گفت دخترم به کسی محبت کن که لیاقته محبت رو داشت باش

خوبی‌‌هات رو واسه کسی‌ نگاه دار که قدرش رو بدون...

محبت کردن و فداکاری واسه آدم‌های ناجور فقط انرژی خوبت رو هدر میده...

راست گفتی‌ عزیز دل... راست گفتی‌ ...

........

زیر علم کی‌ داریم سینه می‌زنیم؟ هیچ وقت فکر کردی؟

من غصه میخورم .. حالم هم چندان تعریفی‌ نداره ولی‌ نه بخاطر این که عاشق موسوی هستم یا واقعا به خلوصش ایمان دارم

من دارم داغون میشم چون میدونم اونهایی که داران پاره پاره میشن پاک‌ترین و نازنین‌ترین آدمهای کشورمون هستن

چون دلم نمیخواد همین گلهای رو هم که داریم به تاراج ببرن

من عذاب میکشم چون از تصور رنجی‌ که یک روح پاک تو زندان‌های این بی‌ صفت‌ها میکشه قلبم زخم میخوره

اگر گاهی‌ نفسم سخت میاد بالا واسه این نیست که واقعا به انقلاب سبز ایمان دارم

واسهٔ اون عزیزایی که اگر این انقلاب نشه وضع نابسامون کشور لهشون می‌کنه


.....

فکر نمیکنم این بحث رو بشه همین امشب تمومش کرد ولی‌ چیزی که باید شروع کرد و راجبش درست فکر کرد

خوبیش اینه این جا خودم هستم و خودم و هیچ نیازی ندارم همه چیز رو خیلی‌ با دقت توضیح بدم که سو تفاهم نشه

مثلا وقتی‌ میگم رییسم حاجی بازاری اگر قرار بود خواننده داشت باشم باید مینشستم حتما یه توضیح مینوشتم که حاجی های بازار خیلی‌ هاشیون آدمهای محترم و بزرگی‌ هستن.... و من منظورم این نبود که.... بلکه منظورم آن بود که...

ولی‌ اینجا هیچ مجبور نیستم توضیح بدم :) چون کسی‌ قرار نیست بد برداشت کنه که من مجبور بشم با دقت منظورم رو توضیح بدم :)) این هم از فواید خلوت دل داشتن ؛)

.......

تأ کجا باید پیش رفت؟

چه هزینه بیشتری باید پرداخت؟

دنبال چی‌ هستیم؟

چی‌ قراره بشه؟

چه توقعی داریم؟

چه قدر طول میکشه؟

آیا واقعا به رهبران این حرکت سبز ایمان داریم؟

جنگ قدرته یاا هراس از دست دادن همینی هم که داریم؟

بیانیه‌هاتون رو خوندم... حرفای قشنگی‌ میزنید... ولی‌ همین شما نبودید که گفتید من یک اصلاح طلب اصول گرا هستم؟

مگه اصلاح تالاب هم اصول گرا می‌شه؟

اگر اصلاح طلبی پس به دنبال کدوم اصولی؟ همون اصولی که میگه ولایت فقیه؟

اگر هم اسولگرای پس به دنبال چه اصلاحاتی هستی‌؟

اصلاحاتی تحت نظر مستقیم و با اجازه شخصه ولی فقیه؟

اگر تقلب نشده بود و رهبر با اصلاحات مخالفت میکرد چه قدر پاش وای میستادی؟

آیا آمدیید فقط چون ترسیدید این احمقی نژاد با خود بزرگ بینی که داره وضع مملکت رو چنان بریزه به هم که دیگه نشه جمش کرد؟

چه راا اینهمه مدت سکوت کردی؟ وقتی‌ دانشجوها رو تو دوران خآتمی کشتن چرا هیچی‌ نگفتی؟ چرا برگشتی‌؟

هدفت چی‌ بود ؟ حفظ نظام یاا نجات مردم؟

بعضی‌ از این سوال‌ها رو خودم هم می‌تونم راحت جواب بدم ولی‌ واقعا چه قدر به جوابی که میدم ایمان دارم؟

چه قدرش راسته؟

چه قدرش جنگ قدرت؟

ما چه قدر از حقیقت رو میدونیم؟

چه راا رفسنجونی از موسوی حمایت کرد؟

چرا؟

چون منافع خودش هم در خطر بود مگه نه؟

اون آدم جایی‌ نمیخاب که زیرش آب بره... اون خیلی‌ مارمولک تر ا این حرفاست

چی‌ میدونیم؟ چی‌ نمیدونیم؟

بذار فکر کنم

بذار وقت بگذره

الان فقط میدونم که باید کشتار مردم متوقف بشه

میدونم که زندانیای سیاسی باید آزاد بشن

ولی‌ کی‌‌ها این وسعت ازش نفع میبرن؟

میدونم هر چی‌ هم که نباشه

موسوی واقعا الان تنها ناجی این وضعیت شیر تو شیر

و میدونم که اصلاحاتی که یه شب انجام بشه نمیتونه یه اصلاحات سالم باش

ولی‌ هنوز خیلی‌ میترسم

میترسم که بازیچهٔ بازی بزرگان شده باشیم

میترسم ... نگو بدبینیه نگو سخت نگیر... نگو مطمئن باش

بذار شک کنم

بذار فکر کنم

بذار همه چیز رو تأ جایی‌ که می‌تونم عمیقا برسی‌ کنم

چون بهای کمی‌ نمیپردازیم بهاش جون پاک‌ترین همشهریامون و عذاب علیمی که بقیه میبرن

بهاش جنگای خیابونی ... و رکود اقتصادی و فشار کمر شکن رو مردم

بذار سوال کنم... هر سوالی که به نظرم میاد ..

دلم هم میگه بپرس دلم هم میگه مردم رو حمایت کنیم ولی‌ همیشه از خودمون سال کنیم

سوال‌ها بسیارن

باید تلاش کرد

............

چه قدر اون عکست رو دوست دارم پویا

اونی‌ که داری به دوربین لبخند میزانی‌

حس می‌کنم داری تو چشام نگاه میکنی‌ و labkhandet دلم رو میدزد

چه صورت مردونه یی داری :)

و تو اون صورت خیلی‌ مردونه دو تأ چشم داری که اونقدر مهربون نگاه می‌کنن که آدم بهشون راحت عتماد می‌کنه

دلم می‌خواست زیر عکست بنویسم بنویسم این عکست رو خیلی‌ دوست دارم یاا لاقل یه لبخند بزنم

ولی‌ خجالت میکشم ... میترسم ابرو خودم رو ببرم

آخه تو که هیچ وقت مستقیم هیچی‌ نگفتی ... جواب اون دعوت نامه رو هم هنوز ندادی

میدونم سرت خیلی‌ شلوغ

ولی‌ خیلی‌ دلم می‌خواست جوابم رو میدادی : میگتی میای زود میای همین که سرت خلوت تر شد

اینجوری همش دلم شور می‌زنه که نکنه دعوت نامه‌ام رو دوست نداشتی که جواب ندادی

صبورم میدونی‌

صبورم چون برام ارزش داری.. چون خیلی‌ عزیزی

کاش جوابم رو میدادی ؛)

کاش تو هم یه بار مستقیم حرف میزدی

قلبم میطپه ... مثل یک دختر بچه که قلبش شکار شده

کاش میشد این‌ها رو یه روز به خودت بگم :)

gaahi ham ehsaase hemaaghat mikonam.. che ghadr bade aadam fekr kone ye hese yek tarafe daare... zamaan hame chiz ro maloom mikone... kami saboor baash azi joon...

-----------------------

khoshhaalam, in naameii ke emzaa shode baraaye hemaayat az hoghooghe bashar shaayad ye kam vaze zendaani haaye siaasi ro behtar kone...

jaraghe khorde shode... mardom mohkam poshte ham vaastaadan... natarsim mohkam baashim va hamishe fekr konim :)...

No comments:

Post a Comment